«تهنیت، عشق، سلام»؛ کتابی که از شعر مادر شهید «عبدالحمید فتاحیان» خلق شد
تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۹۸۵۳۲۳
یک نویسنده کتاب گفت: من نام کتاب «تهنیت، عشق، سلام» را از شعری که مادر شهید فتاحیان در سالگرد شهادت فرزندش گفته بود انتخاب کردم، بیت اول اشعاری که مادر شهید فتاحیان در فراق فرزند نوشته بود اینگونه آغاز شد: تهنیت عشق سلام به تو ای دلبندم به توای فرزندم.
فاطمه دانشور جلیل در گفتوگو با خبرگزاری میزان پیرامون مضمون کتاب «تهنیت، عشق، سلام» گفت: کتاب «تهنیت، عشق، سلام» روایتی از زندگی شهید عبدالحمید فتاحیان بوده این کتاب از مجموعه کتابهای دفاع مقدسی و از زبان مادران شهدا بوده که توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی در همین راستا ادامه داد: شهید عبدالحمید فتاحیان هنگامی که به شهادت رسید تنها ۱۹ سال سن داشت وی از ۱۴ سالگی وارد جبهه شده بود او جوانی بسیار باهوش و با ذکاوت بود، وی دانشجوی دانشگاه تهران در رشته فنی مهندسی بود او ترمدوم این رشته را پشت سر گذاشته بود و برای چندمین بار به جبهه رفت، اما در عملیات بیت المقدس ۴ به شهادت رسید.
دانشور جلیل درباره ویژگیهای شهید عبدالحمید فتاحیان ابراز کرد: شهید فتاحیان اگر چه در خانوادهای بسیار ثروتمند متولد شد، اما ویژگیهای اخلاقی او و نوع تربیتش وی را به شخصیتی خاص، ویژه و در عین حال رشد یافته تبدیل کرده بود، پدر شهید فتاحیان اولین کارخانه کفش ایران را راه اندازی کرد، لذا خانواده این شهید بزرگوار تمکن مالی بسیار خوبی داشتند، خانواده وی بسیار موفق و مذهبی - سنتی بودند لذا تاثیر تربیت والدین بر کودکان همچنین اثرگذاری عقاید نسلهای گذشته بر شهید فتاحیان به خوبی نمایان بود، شهید فتاحیان از تربیت و نگاه خانواده تأثیر بسیار زیادی گرفته بود و تفکر و اندیشههای والایی را در وجودش پرورانده بود.
بیشتر بخوانید: برای مطالعه معرفى آخرین كتب منتشر شده اینجا کلیک کنیدوی رویکرد خانواده فتاحیان را پس از شهادت عبدالحمید مورد بررسی قرار داد و افزود: خانواده فتاحیان اگرچه ثروتمند بود، اما در عین حال بسیار دستگیر نیازمندان بودند و پس از شهادت عبدالحمید به ایجاد خیریه شعف پرداختند خیریهای که علاوه بر وام ازدواج به جوانان زمینه را برای کمک به نیازمندان نیز فراهم کرده است.
نویسنده کتاب «حلوای عروسی» به ویژگیهای شخصیتی شهید فتاحیان اشاره و بیان کرد: پشت پا زدن به تمام جذابیتهای دنیا و ساده زیستی مهمترین ویژگی است که در شهید فتاحیان که یک جوان فعال بود به خوبی دیده میشد، این شهید بزرگوار میتوانست برای ادامه تحصیل به خارج از ایران برود چیزی که آن زمان بین خانوادههای متمول باب بود اما این شهید بزرگوار علاقه ای به دوری از خانواده و وطن نداشت.
دانشور جلیل شیوه نگارش کتاب «تهنیت، عشق، سلام» را مورد بررسی قرار داد و افزود: کتاب «تهنیت، عشق، سلام» از زبان مادر شهید فتاحیان و به شیوه مستند داستانی نوشته شده، ژانری که در سالهای اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته و بیشتر تعداد زندگینامههای شهدا بر اساس همین سبک نوشته شده است، البته «انتشارات روایت فتح» نیز نگاهی ویژه به این سبک نگارش داشته و همسو با «انتشارات شهید کاظمی» به چاپ کتابهایی از زبان مادر شهید و همرزمان وی داشته است.
نویسنده کتاب «ببر بلندیهای جولان» پیرامون ویژگی کتاب «تهنیت، عشق، سلام» اشاره و تصریح کرد: قهرمان داستان کتاب «تهنیت، عشق، سلام» کاملاً واقعی است، شهید فتاحیان دارای سبک زندگی خاص بود همین ویژگی از جذابیتهایی کتاب بشمار میرود، زیرا موضوعاتی ارزشمند از سبک زندگی یک نوجوان را به قلم میکشد، تا شیوه تفکر و اندیشه یک جوان دهه شصتی را بیان کند که برای آرمانهای کشورش به جبهه رفته و به شهادت میرسد، از سوی دیگر کتاب «تهنیت، عشق، سلام» در بر گیرنده خاطرات شیرزنی است که مادر این شهید بزرگوار محسوب میشود، این مادر شهید تحصیلکرده و شاعر است و برخوردش هنگامی که شهید فتاحیان قصد دارد برای آخرین بار به جبهه برود تحسین برانگیز است این بانوی گرامی با کمال میل اجازه میدهد تا فرزندش در راه اعتقادش و برای وطنش جان ارزشمندش را فدا کند.
وی به دل نوشتههای شهید فتاحیان که در فصل پایانی کتاب «تهنیت، عشق، سلام» آمده اشاره و تاکید کرد: در انتهای کتاب «تهنیت، عشق، سلام» به بخشهایی از دل نوشته شهید فتاحیان و مادرش اشاره شده است، در یکی از دلنوشتههای شهید فتاحیان ضمن پرداختن به یکی از خاطرات وی آمده است: در یکی از شبهای عملیات هنگامی که وی در سنگر بوده نجوای آهسته را میشنود گویی کسی او را صدا میکند به دنبال این صدا بیرون میرود هنگامی که چند قدمی از سنگر فاصله گرفته به ناگهان خمپارهای از سوی دشمن به سنگر اصابت میکند و یکی از دوستان و همرزمان شهید فتاحیان به شهادت میرسد، وی در دل نوشتههای خود از این واقعه یاد کرده و گویی بسیار ناراحت است از اینکه نتوانسته همانند همرزمش و دوست بسیار عزیزش به درجه شهادت برسد همین امر سبب میشود که دائم از خود بپرسد خدایا چگونه است که من هنوز لیاقت شهادت پیدا نکردهام؟ این تفکر و دست نوشته شهید فتاحیان از نظر من که یک مادرم تحسین بر انگیز برای یک نوجوان ۱۹ ساله است، دست نوشتههای شهید فتاحیان میزان رشد و تعالی این نوجوان را نشان میدهد، تفکر اندیشه این نوجوان در ۱۹ سالگی بسیار متعالی و عرفانی است قطعاً همه شهدای ما چنین دیدگاههایی را داشتند که توانستند به درجات عالی برسند بیشتر آنان از اینکه به شهادت میرسند اطلاع داشتهاند.
دانشور جلیل به یکی از جذابترین بخشهای کتاب «تهنیت، عشق، سلام» اشاره و ابراز کرد: کتاب «تهنیت، عشق، سلام» بخشهای جذابی دارد از جمله آنها فصلی است که به آخرین دیدار فرزند و مادر اشاره دارد، شهید فتاحیان برای آخرین بار قصد دارد که به جبهه برود و از والدین خود اجازه میگیرد گویی همه میدانند این سفر آخرین سفری است که او میرود، برخورد خانواده خصوصاً مادر بسیار خاص است وداع مادر و فرزند در آخرین لحظات جذابیتهای خاصی دارد که کتاب را کاملاً دلنشین میکند.
وی به بخش دیگری از کتاب «تهنیت، عشق، سلام» اشاره و تاکید کرد: در یکی از فصلهای کتاب «تهنیت، عشق، سلام» به دوران کودکی شهید فتاحیان اشاره شده است، هنگامی که شهید فتاحیان حدود هشت سال دارد و با دختر خاله خود مشغول بازی است به درون خانه میآیند، شهید فتاحیان به دختر خاله اش پیشنهاد میدهد برای اینکه جلوی نفسمان را بگیریم از عصرانهای که برای ما در نظر گرفته شده صرف نظر کنیم، نکته جالب و قابل توجه این فصل این است که چگونه یک کودک هشت ساله به ابعاد نفس و کنترل آن واقف شده و از کودکی به تربیت نفسش پرداخته قابل تامل است.
دانشور جلیل تفکر شهید فتاحیان را مورد بررسی قرار داد و افزود: اعتقادات و تفکری که در شهید فتاحیان وجود دارد ریشه در کودکیش دارد وی از دوران کودکی تربیت دینی و عرفانی یافته، حفاظت از نفس و توجه به معنویات از جمله رویکردهایی است که در وجود این شهید بزرگوار به خوبی دیده میشود، وی از امکاناتی که در اختیار داشت به نفع افراد ناتوان استفاده میکرد، شهید فتاحیان در خانه خود استخری بزرگ داشتند وی از این مکان برای آموزش شنای حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر از بچههایی که توان مالی خوبی نداشتند استفاده کرده بود.
وی پیام کتاب «تهنیت، عشق، سلام» را مورد بررسی قرار داد و اظهار کرد: بررسیهای من نشان میدهد بستر رشد و تعالی و شکل گیری چنین شهید بزرگواری ریشه در تربیت و تفکر خانواده شهید فتاحیان دارد با نگاهی به دل نوشتههای خود شهید نیز میتوان فهمید که این شهید نوجوان در این سن کم چقدر توانسته یک عارف بزرگ باشد.
دانشور جلیل پیرامون نامگذاری کتاب «تهنیت، عشق، سلام» خاطرنشان کرد: من نام کتاب «تهنیت، عشق، سلام» را از شعری که مادر شهید فتاحیان در سالگرد شهادت فرزندش گفته بود انتخاب کردم، بیت اول اشعاری که مادر شهید فتاحیان در فراق فرزند نوشته بود اینگونه آغاز شد: تهنیت عشق سلام به تو ای دلبندم به توای فرزندم.
انتهای پیام/
برچسب ها: اخبار ادبیات انتشارات روایت فتحمنبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: اینجا اخبار ادبیات انتشارات روایت فتح مورد بررسی قرار شهید بزرگوار دل نوشته
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۹۸۵۳۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهید عبدالرضا موسوی؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت برای فتح خرمشهر/ شهیدی که محل دفنش را مشخص کرده بود
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، شهید عبدالرضا موسوی جانشین شهید محمد جهان آرا در سپاه خرمشهر بود. این دو شهید بزرگوار تا پای جان برای حفظ شهرشان در هنگام تجاوز دشمن جنگیدند و همراه دیگر مدافعان خونین شهر مقاومت کردند.
چهارم آبان ۵۹ که خرمشهر سقوط کرد، همگی هم قسم شدند تا خاک میهن را از دشمن پس بگیرند، اما قسمت نبود هیچ کدام شان آزادی خرمشهر را در سوم خرداد ۱۳۶۱ ببینند. محمد جهان آرا در هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در حادثه سقوط هواپیمای فرماندهان در کهریزک تهران به شهادت رسید و موسوی نیز در ۱۷ اردیبهشت سال ۶۱ در جریان عملیات «الی بیت المقدس» و قبل از آزادی خرمشهر شهید شد.
به مناسبت سالگرد شهادت سردار شهید دکتر عبدالرضا موسوی، با فراهه عبدالخانی مادر و خاتون موسوی خواهر شهید گفت و گویی انجام دادیم.
بانو عبدالخانی مادر ۸۶ ساله شهید در بیان خاطراتی از آخرین ماههای حیات زمینی فرزندش میگوید: شاید دو یا سه ماه به شهادت عبدالرضا باقی مانده بود که هفتهای چند بار من را به گلزار شهدای آبادان میبرد. آن زمان خرمشهر سقوط کرده بود و ما در آبادان حضور داشتیم.
مادر شهید ادامه میدهد: یکبار به عبدالرضا گفتم: پسرم! چرا این قدر من را به گلزار شهدا میآوری. جاهای دیگری هم برای رفتن و سرزدن وجود دارد. در پاسخ گفت: "اینجا قطعهای از بهشت است مادر جان! اینجا بهترین بندگان خدا آمریده اند. " دو یا سه ماه بعد خودش هم به شهادت رسید و پیکرش در همان گلزار دفن شد.
وی در بیان خاطره دیگری از فرزندش اظهار داشت: یک روز دیدم که عبدالرضا برمزار شهیدی قرآن میخواند. صوت بسیار زیبایی داشت. آن روز مرحوم همسرم (پدر شهید) همراه مان بود. گفتیم: عبدالرضاای کاش بر مزار ما هم اینطور با صدای خوش قرآن بخوانی. گفت: نه من دوست دارم شما بر مزارم قرآن بخوانید. من و پدرش خیلی ناراحت شدیم. گفتیم تو جوانی، اما ما سن و سالی داریم. تو باید بمانی و حالا حالاها زندگی کنی. ما برای تو آرزوها داریم. اما عبدالرضا روی حرف خودش بود و میگفت روزی میرسد که ما برسر مزار او قرآن بخوانیم.
این مادر شهید میافزاید: پسرم در اواخر عمر زمینی اش مرتب به گلزار شهدا میرفت. خودش هم بوی شهدا را گرفته بود. یک روز در گلزار شهدای آبادان دیدم عبدالرضا کنار مزار شهید گمنامی ایستاده و در فضای خالی کنار مزار شهید، چوبی را به زمین فرو میکند. جلوتر رفتم و دیدم در آن فضای خالی کنار قبر شهید گمنام، مرتب این چوب را فشار میدهد. پرسیدم: چرا همچین کاری میکنی؟ گفت: اینجا محل دفن من است. زمانی که شهید شدم، من را اینجا دفن میکنند.
بانو عبدالخانی ادامه میدهد: آن زمان هنوز خرمشهر آزاد نشده بود و به حتم اگر خونین شهر آزاد میشد و به شهرمان برمی گشتیم، به حتم او را در خرمشهر دفن میکردند. چون شهر ما آنجا بود. اما انگار به دل پسرم برات شده بود که قبل از آزادی خرمشهر به شهادت میرسد و پیکرش را در همین گلزار شهدای آبادان دفن میکنند. اتفاقا همین طور هم شد و پسرم چند روز قبل از آزادی خرمشهر به شهادت رسید و پیکرش را در جایی دفن کردند که خودش نشان داده بود.
خاتون موسوی خواهر شهید نیز از قول مادرش اظهار میدارد: چند ماه قبل از شهادت عبدالرضا، به خاطر علاقه و جایگاه بسیار بالایی که در خانواده داشت، میخواست همه را خصوصا مادرمان را آماده شهادتش کند؛ لذا زیاد مادرمان را به گلزار شهدا میبرد و برسر مزار آنها قرآن میخواند و از مقام شهدا برای مادر میگفت. همه اینها به خاطر این بود که پدر و مادر را آماده شهادتش کند.
خواهرشهید بیان میدارد: مادرم قضیه چوبی را که برادرم در محل دفنش به زمین فرو برده بود را تعریف کرد. روز دفن عبدالرضا، این چوب درست بالای مزارش بود. ما آن چوب را میدیدیدم و به کرامت این شهید بزرگوار پی بردیم که چطور مدتی قبل از شهادتش، محل دفن خودش را نشان داده بود. مادر میگوید وقتی که من چوب را بالای مزار پسرم دیدم، همانجا فهمیدم خدا نگاه بسیار خاصی به او دارد.
خواهر شهید میافزاید: سال ۱۳۵۵ شهید عبدالرضا موسوی در رشته پزشکی در کل ایران نفر اول شد و همچنین نفر اول اعزام به خارج از کشور بود. این شهید بزگوار سرشار از نبوغ، استعداد، هوش، ذکاوت، پشتکار، تقوا، تواضع، مدیریت، مسولیت پذیری و البته خلوص محض بود.
انتهای پیام/