Web Analytics Made Easy - Statcounter

ساعت 24- مجری سرزنده و شوخ‌طبع برنامه های پربیننده «ویدئو چک» و«شوخی شوخی» تنها 11 ماهش بوده که پدرش در عملیات کربلای پنج شلمچه به شهادت می‌رسد. پدری که یک معلم بسیجی بود و هنوز چند ماهی از تولد فرزندش نگذشته بوده که برای دفاع از کشورش راهی جبهه‌ها می‌شود؛ اما قبل از تولد یک سالگی پسرش، به فیض شهادت می‌رسد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از همان موقع، مادر عبدا... برای او تبدیل به تنها اسطوره زندگی‌اش می‌شود و پسرش را با تمام سختی‌ها، بزرگ می‌کند تا روزی شاهد موفق شدنش باشد. عبدا... روا، متولد 5 اسفند 1364 در شهر بروجن استان چهارمحال و بختیاری است.  شخصیت دوست داشتنی روا و احترام ویژه اش برای مادرش  بهانه‌ای شد تا در پرونده امروز زندگی‌سلام به مناسبت روز مادر سراغش برویم تا از مادرش که نقش مهمی در زندگی‌اش داشته است برای مان بگوید.

مادرم در تمام این سال‌ها مشوق من بوده است

روا درباره این‌که چطور وارد تلویزیون شده و نظر مادرش درباره فعالیت او در حرفه مجری‌گری چه بوده، می‌گوید: «من دوره دبیرستان انسانی خواندم، دوره کارشناسی، حقوق و برای ارشد هم ادبیات فارسی. قبل از این‌که وارد تلویزیون بشوم با انجمن‌ها و مجامع هنری آشنا بودم چون به ادبیات خیلی علاقه‌مند بودم. در کنگره‌های هنری و ادبی زیادی از دوران نوجوانی‌ام شرکت می‌کردم. یک‌بار از تلویزیون آمده بودند تا با من که آن زمان 20 یا 21 ساله بودم به عنوان یک شاعر جوان گفت‌وگو کنند. وقتی با آن گروه آشنا شدم، قرار شد که از من تست بگیرند. چند ماه بعد در مرکز صداوسیمای شهرکرد که زادگاه من هم هست، مشغول به کار شدم و بعد هم ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی به همکاری من با شبکه‌های سراسری منجر شد. مادر من در تمام این سال‌ها، مشوق من بود. الان هم نظرش با این کار من مثبت و موافق است و مدام دعاگوی من برای موفق شدن است. او همیشه به من و انتخاب‌هایم احترام گذاشته و اعتماد دارد.»

خیلی خوشحالم که یک مادر قدیمی دارم

«اسطوره زندگی من، مادرم هستند. برای من هم پدر بودند، هم مادر. هم خواهر. هم برادر. همه چیز من بودند و فکر نمی‌کنم کسی بتواند درک کند این شدت عشق و علاقه‌ای که به مادرم دارم»، روا با این مقدمه می‌افزاید: «مادر من به واسطه شرایط خانوادگی ما مثل خیلی از مادرهای عزیز دیگر در کشورمان، وقف من و خواهر و برادرهایم شدند به ویژه من که خیلی از او متشکرم. به نظرم آن شکل مادری که کاملا ایثارگر و کاملا از خود گذشته باشد، این روزها کمی شکلش تغییر کرده است و نمی‌خواهم بگویم که این اتفاق مثبت است یا منفی اما من خیلی خوشحالم که یک مادر قدیمی دارم.»

حسم به مادرم قابل توصیف نیست

عبدا... کمتر از یک سال داشته که پدرش شهید می‌شود و شکی نیست که مادرش برای بزرگ کردن او سختی‌های زیادی کشیده است. او در این باره می گوید: «درباره سختی‌های دوره‌ای که من نوزاد و کودک بودم و پدرم شهید شدند، خاطرات بسیار کمی به یاد دارم. در این بین، مادر من هم اهل شخم زدن سختی‌های گذشته نیست. من خودم هم سعی کردم این ویژگی را از ایشان یاد بگیرم. همیشه باید نگاه‌مان به همین الانی که در آن هستیم، باشد و یک نیم نگاهی به آینده‌ای که در انتظارمان است. زندگی به اندازه کافی تلخی دارد و من موافق نیستم که مدام به سختی‌هایش فکر کنم و این اتفاق برگرفته از نوع تربیتی است که توسط مادرم به من آموخته شده است. به هرحال، من این‌طوری بزرگ شدم. دوره جنگ، دوره سختی بوده برای همه و شکی نیست که مادر من هم در چنین شرایطی زندگی کرده است. حسم را به مادر نمی‌توانم توصیف کنم. مثل همان حسی است که شما دارید، خوانندگان این مطلب به مادرشان دارند، من هم دارم. فکر نمی‌کنم در قالب نوشته یا کلام بتوانیم این حس را به صورت واقعی و به میزانی که در شان مادر باشد، ادا کنیم.»

هر روز باید برای ما روز مادر باشد

از عبدا... روا می‌پرسم که برای روز مادر امسال، چه هدیه‌ای خریده است که جواب متفاوتی می‌دهد و می گوید: «درباره کادویی که امسال می‌خواهم به مادرم تقدیم کنم باید بگویم من رابطه‌ام با مادرم این‌طور نبوده که الزاما هدیه بخرم و ایشان هیچ‌وقت از من چنین انتظاری نداشته است. می‌دانم که او از ته دل ترجیح می‌دهد من و دیگر بچه‌ها یک چیزی برای خودمان بگیریم به ویژه اگر خوراکی باشد، خیلی از این مسئله خوشحال‌تر می‌شود. در ضمن هر روز باید برای ما روز مادر باشد و این‌طور نیست که من برای ابراز محبت و سرزدن به مادر، فقط یک روز در سال را اختصاص بدهم. 365 روز سال برای من روز مادر است و در هر کدام از این روزها، می‌توانم برای مادرم هدیه بخرم. نگاه من به روز مادر، این‌گونه است.»

عاشق فوتبال هستم و پاستیل!

از روا درباره برنامه ویدئو چک و این‌که آیا از کودکی به ورزش علاقه‌مند بوده یا نه،می پرسم که می‌گوید:«من دوران نوجوانی عاشق فوتبال بودم و یک بازیکن آماتورهم نبودم. الان هم که ویدئو چک را اجرا می‌کنم، حداقل یک عکس با لباس ورزشی دارم که مجری این برنامه شدم. کلا پاستیل و ورزش را خیلی دوست دارم. آن زمان علاقه اصلی‌ام این بود که روزی فوتبالیست بشوم ولی خوب، دیگر نشد. برنامه ویدئو چک هم که حدود 3 سال است از شبکه ورزش پخش می‌شود، نتیجه زحمات یک تیم باانگیزه و کاربلد است. خیلی بیشتر از چیزی که تصورش را بکنید برای ساخت این برنامه، وقت گذاشته می‌شود تا بتوانیم در یک روز آن را ضبط کنیم.»

بهترین شاعر دنیا هم نمی‌تواند شعری در شان مادر بگوید

این مجری شوخ‌طبع که از کودکی به سرودن شعر روی آورده، تاکنون در جشنواره‌های زیادی از جمله شعر دفاع‌مقدس، سوختگان وصل، شعر رضوی و ... مقام‌های زیادی به دست آورده است. او یک شعر هم درباره مادرش گفته که در این باره می‌گوید: «در هر صورت هر فردی با هر توانی که دارد، دوست دارد از چیزهایی که به آن‌ها علاقه دارد، یاد و تقدیر کند. من به هر حال در فضای شعر و ادبیات، تجارب و خاطرات زیادی دارم و احتمالا استعدادهایی. همین مسئله باعث شد تا یک روز برای مادرم یک شعر بگویم. البته شعری که بتواند توصیف کننده خوبی‌های مادر باشد نه تنها من بلکه بهترین شاعرهای دنیا هنوز نگفتند و هیچ‌وقت هم نخواهند گفت چون زحمات مادرها قابل جبران نیست. درباره واکنش مادرم به این شعر، به طور کلی عکس‌العمل مادر من هیچ‌گاه غیرقابل پیش بینی نیست. همیشه با محبت، تشکر و لبخند با من برخورد می‌کند، حتی اگر ته دلش با یکی از کارهای من موافق نباشد.»

شعر «مادر» 

سروده عبدا... روا

روشنه صبح دلم از رنگ آفتاب نگاهت 

 عطر شب بو خونه کرده تو شب چادر سیاهت

مث یه غنچه بسته توی باغ روسریتم 

 سر پناه اولیمی سینه چاک آخریتم

می‌بینم رنگ خدا رو توی چشم بسته تو 

 که بهشتو وعده دادن زیر پای خسته تو

کاش می شد تا آخر عمر واسه تو بچه بمونم 

 که نتونم بی‌اجازت توی هر کوچه بمونم

کاش می شد بچه بمونم تا ببوسی گونه هامو 

 توی گهواره دستات گم کنی بهونه‌هامو

تویی اون راه نرفته که هنوزم اولاشم 

 به خدا لیاقتم نیست قسم راست تو باشم

تو همون نور سفیدی که به شوقت پر کشیدم 

 به خدا یه موتو «مادر» به همه دنیا نمی دم

سلامت باشید و ماسک بزنید

این مجری به عنوان صحبت پایانی‌اش درباره آرزوهایی که برای خودش دارد، می‌گوید: «من اصلا آرزو ندارم. من آدم جاه‌طلبی نیستم چون واقعا هیچ آرزوی خاصی ندارم. دوست داشتم مادرم از من راضی باشند که خدا را شکر راضی هستند. خیلی هم از شما ممنونم. گفت‌وگوی متفاوتی بود. زنده باشید و سلامت، حتما هم ماسک بزنید.»

منبع: خراسان

منبع: ساعت24

کلیدواژه: ویدئو چک روز مادر سختی ها مادر من

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۸۹۲۲۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ­الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانواده­اش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانه‌­ای شصت­‌متری و وقفی بزرگ کرد.

خانه‌­ای که هر وقت پنجره­‌اش را باز می‌­کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیه­‌السلام گره می­‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی­شان می‌­شد.

فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه­ تعلیم در حوزه­ علمیه‌ نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان­جا ماندگار می‌شوند.

فخرالسادات در نجف به دنیا می‌­آید و در سن سیزده سالگی با آیت‌­الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌­کند. آن­ها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیه‌­السلام زندگی­شان را با عشق آغاز می­‌کنند و حاصل این ازدواج می‌­شود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آن­ها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت­ الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنت­‌الهدی صدر درس می­‌خواندند.

در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت ­الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین ­بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته می‌شد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات می­‌کند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را می­دهد.

بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه­ زندان شد. به دلیل فعالیت‌­های سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال­ ونیم در زندان حزب بعث به سر می‌بردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.

ام علاء در طول زندگی متحمل رنج‌­ها و سختی‌­های زیادی شد. ولی هیچ‌­گاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر می‌برد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی می­‌کرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش می­‌آمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمی­داشت.

او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کار‌های شخصی­‌اش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام می‌­داد.

همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌­کرد. به آن­ها می‌­گفت: اگر همه­ی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی­‌شوم؛ بلکه افتخار می­‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌­تر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.

در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.»

شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند.

مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»

انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.

این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • مجری پرحاشیه سیما کنار رفت!محمدرضا شهبازی کیست؟
  • مادر شهیدان «جوینی» به فرزندان شهیدش پیوست
  • روایت پری خانه ما از راز مادران چند شهید
  • ننه گلبهار دوستت داریم
  • شهادت نوزاد نجات یافته از شکم مادر شهید + فیلم
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و آتش زد / «صدایی از من می‌خواست از مادرم انتقام بگیرم»
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و در خانه آتش زد
  • پسر جوان مادرش را در خانه آتش زد
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • بیمار روانی مادرش را در خانه آتش زد